نام پدر: عیسی
رشته تحصیلی: مهندسی مکانیک
تاریخ تولد: ۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۲۹/۱/۶۷
محل تولد: قوژد (کاشمر)
محل شهادت: فاو
زندگینامه
در ره یارى تو جان بسپارم
شهید امین الله اصغرى اوایل تابستان سال ۱۳۴۷ در روستاى قوژد از توابع شهرستان کاشمر به دنیا آمد. دوران ابتدایى را در مدرسه فاریابى روستا گذراند و به منظور گذراندن دوران راهنمایى و دبیرستان به شهر کاشمر نقل مکان کرد. وى در طول تابستان در کارهاى کشاورزى به پدرش کمک میکرد. در انجمن اسلامى دبیرستان فعالیّت میکرد و نسبت به سایر افراد فعال انجمن تلاش بیشترى داشت. بعد از اخذ دیپلم با رتبه نسبتاً خوبى در رشته مهندسى مکانیک دانشگاه مشهد پذیرفته شد. در طول دوران تحصیل همیشه شاگردى ممتاز بود و فردى بسیار رئوف و مهربان و در انجام فرایض مذهبى کوشا بود به طورى که همواره توجه همگان را به خود جلب میکرد.
شهید اصغرى در طى دوران تحصیل در دانشگاه دوبار به مدت سه ماه داوطلب و عازم جبهه شد. وى نسبت به سایر افراد خانواده همیشه نقش مدیر را ایفا میکرد و از اعتقادى محکم برخوردار بود. علت رفتن او به جبهه فقط کسب رضاى خدا و نجات اسلام بود. وى اتلاف وقت را گناه بزرگى می دانست و به پرهیز از غیبت بسیار تاکید مى نمود. شهید گناهان روزانه اش را یادداشت میکرد و بالاترین رقم گناهى که نوشته بود به شرح زیر بود: ۱ – قضا شدن نماز ۲- اتلاف وقت ۳ – غیبت.
شهید اصغرى اوقات بیکارى خود را به نوشتن یادداشتهاى روزانه و نیز مطالعه کتابهاى مذهبى از قبیل کتب شهید دستغیب و شهید مطهرى میپرداخت و به همین دلیل داراى تیزبینى خاصى در مسائل دینى بود که نزد همه آشکار و زبانزد بود؛ به طورى که روزى در خانه یکى از اقوام که شوهرش فوت کرده بود و چند یتیم از آن مرحوم به جاى مانده بود وضو نگرفت و میگفت مبادا یکى از بچه ها ناراضى باشند. همواره برادران و خواهران خود را به انجام صحیح فرایض دعوت مى کرد. شهید در دو نوبت به جبهه اعزام شد. نوبت اول از طرف جهاد دانشگاهى مشهد به مدت سه ماه به پایگاه شهید بهشتى اهواز و نوبت دوم به منطقه فاو اعزام گردید و در منطقه عملیاتى فاو و در تاریخ ۶۷/۱/۲۹ به دیار باقى شتافت.
قسمتى از دست نوشتههاى شهید
«.. خدایا! به ما توفیق بده که در امتحان معنوى که همانا اعمال روزمرّه ماست، سرافراز باشیم. خدایا هر روز و هر دقیقه از عمر ما امتحان است، پس درخواست راهنمایى داریم. خدایا به ما دیدى بلند و همتى والا و اراده هاى محکم بده تا امتحان این سراى گذار که محل عبور همگان اعّم از توانگر، درویش، عابد، زاهد و گناهکار است را با خوبى به پایان برسانیم.
راه تو از مو باریکتر است و کمى غفلت به منزله کناره گرفتن از راه توست. اگر صلاح می دانى که این عملى که من دارم فرا می گیرم به نفع مسلمین و همچنین درخدمت محرومین قرار می گیرد پس مرا یارى کن و اگر در غیر راه تو قرار میگیرد باز هم مرا راهنمایى کن و مرا به راه راست هدایت کن، تا وقت تلف نشود.
خدایا! من باید جایى بروم که رضاى تو در آنجاست و تو خواسته باشى هر کس هر چه بگوید من به آن بی توجهم… حتى یک ثانیه، یک نفس کشیدن بى یاد تو از آتش جهنم بدتر است. خدایا تو هر که را که می خواهى عذاب بدهى، همانا او را از یاد خودت غافل میکنى. اگر امشب به صبح برسد و راه من مشخص نشود، دیر است. دیگر لحظه شمارى شروع شده است. میدانم که اى خداوند تبارک و تعالى مرا از خودت نمیرانى. من چیزهایى گفتم که دیگر تمایل و علاقهمندى خود را به بدترین عذاب هایت که همانا نعمت است آماده کرده ام، امّا خود را براى دورى از تو آماده نکرده ام. همه رنج ها برایم قابل تحمّل است مگر اینکه بیاد تو نباشم و غافل و گناهکار و خائن به تو شوم و مورد غضب تو قرار گیرم. چون بنده گناهکارت تا بحال سرگذشت اسفناک و تأسف بار و ملال آورى داشته که ممکن است به درگاهت راه نیابد و در این زمینه، من طلب و امداد و یارى می خواهم مگر نه این است که لحظه هاى با خداوند بودن ارزش آن به همه جهان مى ارزد.»